- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
تـو آیــۀ والـفـجـری و خـون خـدایـی تو نـفـس مطـمـئـنهای، روح دعـایـی نـیـزه به نـیـزه زخم خورده بر تن تو هـر نـی درون پیـکـرت دارد نـوایی از بس که ذرّه ذرّه بودی مـاه پرسید ای آفـتـاب هـسـتـی زیـنب کـجـایـی؟ پیکر به روی خاک مانده سر به نیزه چـون آیـۀ مــقـطـعـه از هـم جــدایـی دیروز بر دوش نـبی بودی و امروز یحـیای بیسـر، بر سر سرنیـزههایی گرچه تو را دشمن برد منزل به منزل تـو سـاکـن بیت لـلـه کـرب و بـلایـی تا پُـر کـند عـطـر تو آفـاق جـهـان را مـثـل نـسـیـم صـبــح آزادی رهــایـی سوی تو میخواند نـماز غـربـتش را بر زینب خـود کـعـبه و قـبـلـهنـمـایی آرام سـازی با نگـاهی خـواهـرت را بـا دردهـای جــان زیـنـب آشــنــایـی وقتی که بغضی میفشارد حنجرش را دیگر قـلـم میافـتد از دست «وفایی«
: امتیاز
|
ترسیم مصائب اهل بیت سلاماللهعلیهما در بین راه و شهر شام
میان این دو کو فرقی یکی جان و یکی جانان بگو از وحدت این دو یکی روح و یکی ریحان تَبِ گرما و بیآبی ترک افتاده بر لبها یکی در قتلگه اما یکی در خیمهها عطشان جهان تاریک شد آنجا که خورشید و قمر لرزید یکی از نیزه افتاد و یکی از ناقۀ عریان چو آمد قافـله مردم سر بازار خـندیـدند یکی بر روی نی نالان یکی در قافله گریان چهل منزل کنار هم ولی قسمت جدایی شد یکی بر نوک نی قاری، یکی در مجلس مستان جدا شد از بَرِ زینب سر و از هم جدا گشتند یکی در دیر راهبها یکی در منزل ویران صدای هلهله از بام شامیها مصیبت بود تصدق کردن مردم به زینب اوج غربت بود به دخترهای زهرا خارجی گفتن عجب دردیست غل و زنجیر و بازار کنیزان جای زینب نیست درون قافله هر کس زمین افتاد زینب مُرد سپر شد جای دخترها سنان و سنگ و سیلی خورد لب عطشان طفلان را به چشم خیس خود میدید غمِ خار مغیلان را به چشم خیس خود میدید سر دار بلا میزد نوای عشق را فریاد تـمام داغ دشت نیـنوا بر دوش او افـتاد نمیبیند به جز زیبایی مطلق در این غوغا و ما ادراک ما زینب، جوابش شد سکوت ما
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در مسیر کوفه و شام
دل مـیرود ز دسـتـم با آن سـر بـریـده دنـبـال نـی روانـم بـا قــامـتـی خـمـیـده من غـرق اضطـرابم در مـوج الـتهـابم ماه به خـون خضابم از روی نی دمیده دل میرود ز دستش غم میدهد شکستش هر کس چو من فغانی از کودکان شنیده طفلی ز ضرب سیلی دارد دو چشم نیلی بر روی خار صحرا طفـلی دگر دویده با روز گشته چون شب با آه مانده بر لب از ابـر چـشم زینب بـاران غـم چـکـیده گلهای من خزانند بر نیـزه خون فشانند جز خـون دل ندارد بـاغ خـزان رسیـده اینجا به روی نیزه سرهای لالهگون است در کـربلا ولـیکن تنها به خـون تـپـیده دست ستم به گلشن غیر از شرر ندارد گـلچین باغ عصمت جز یـاس را نچیده بال و پـر عزیزان از تیر غـم شکـسـته رنگ رخ یتـیـمـان از چـهـرهها پـریـده گاهی به روی نیزه خون میرود ز سرها گاهی کـنار نـیزه خـون میرود ز دیده هـر روز ای بــرادر بـا دیـدن سـر تـو از شـام تار زینب سـر میزنـد سـپـیـده جز اشک و آه و زاری در کار خود ندارد هر کس چو من در اینجا طعم بلا چشیده در راه دوست «یاسر» از جان و سر حذر کن هر عاشقی در این ره غم را به جان خریده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در مسیر کوفه و شام
کوچه بهکوچه پای سرت گریه میکنم با لالههای خـون جگـرت گریه میکنم حـقّم بـده اگر که شدم محـتضر حـسین با قـاتـلـین تو شـدهام هـمـسفـر حـسیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در شهر شام
روی نی زلف دلشکـن داری قـصـد یغـمـای قـلب من داری حسرت بوسه بر لـبم خـشکیـد چـقَـدَر زخــم بـر بــدن داری! جـای جـای تنت نـشـانـهای از دو هزار جنگ تنبه تن داری نـشـنـیـدم ز حــنـجــرت حـتّـی شکوهای، بس که خویشتنداری در پـر تـیــرهـا گـره خــورده خاطـراتـی که با حـسـن داری تا که بـیـنـا کـنـی دو عـالـم را خـوب شد پـاره پیـرهـن داری بـین صـحـرا هـوای زیـنب را روی نـی هــم مــسـلّـمـاً داری بـس که امشب شـدم خـیـالاتـی خواب دیدم تو هم کـفن داری!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
حالا که کوچک است برایت زمین من بــالا بــمـان ســتـارۀ بـالا نـشـیـن مـن دسـتـم نـمیرسـد به بـلـنـدای تـو ولـی آهـم که میرسد به تو ای نـازنـین من بر روی نیزه نیز تو را دوست دارمت زیـبـا تـرین سـتـارۀ من بـهـتـرین مـن افـتـادهام بـه یـاد خـوش خـاطـراتـمـان روزی که بود سـایۀ تو بر جـبـین من حالا ببـین چه بر سرم آورده روزگار بنشـستهاند شمر و سنان در کـمین من حالا ببین که بیکس و بییاورم حسین هـستـند قـاتـلان تو دور و بـرم حـسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
یـاد بـاد آن روزهـایی که بـرادر داشتم تکـیهگـاهی مثـل عـبـاس دلاور داشـتـم عصر روزی را که شمر از من طلا و نقره برد گریه کردم، گریه کردم، کاش اکبر داشتم بیپـنـاهیِ مـرا صد بار بر رویم زدنـد یادشان رفتهست روزی را که لشکر داشتم داد میزد حرمله پشت و پناهت را زدم حـالـتی از حـالت عـبـاس بـدتـر داشـتم یاد من آورد زهرا را رقیه تا که سوخت خاطـری از خاطـر آتش مـکـدر داشـتم چـادرم را بر کـمر بـستم مـیان قـتلگـاه پیکرت را از میان خاک و خون برداشتم من خجالت میکشیدم از تن صد پاره ات چون به ظاهـر جـسم سالم ای بـرادر داشتم قتلگـاهت را رها کردم دویدم خـیمهگاه با خودم یک کاروان بانو و دختر داشتم
: امتیاز
|
ذکر مصائب کاروان اهل بیت علیهم السلام در مسیر شام
ز نخل مصطفی چیدند بیرحمانه حاصلها چقدر آتش ازین مجمر خدا، افتاد بر دلها نباشد سختتر زین مرحله از بعد عاشورا که باید چشم ما افتد به چشم خیل قاتلها به روی ناقه عریان نشسته کوهی از ایمان که افتاده به دست و پای او زنجیر باطلها به گل افتاده اکنون قافله ای ساربان بنگر ز اشک زینب کبراست مانده ناقه در گلها برای آن که ننشیند به قلب داغداران غم ز روی نیزه میتابند سرها سوی محملها سری بر نیزه و زینب کنارش، نیست اندوهی کنار دوست آسان میشود اینگونه مشکلها رود منزل به منزل کاروان با داغ عاشورا خداوندا درین وادی چه دلگیرند منزلها » شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکـباران ساحلها» به خط عشق «یاسر» مینویسد روی لوح دل نباشد هيچ نُقـصانی میان جمع کـاملها
: امتیاز
|
مناجات با امام و زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
ای کـشتی نجـات بـشر دسـتمان بگیر مائـیم غـرق موج خـطر دستمان بگیر شیعـه کم و محـب گـنهـکـارتان زیـاد درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
حال ما در غـم عـظمای تو دیدن دارد در غـمِ تشنگیات اشک چکـیدن دارد تو بخوان باز بخوان باز که از لبهایت صوت قرآن به روی نیزه شنیدن دارد چقـدر بـوی غم و مـوی پریـشان آورد از سر نیـزه نـسـیـمی که وزیـدن دارد خـیزران بر لب تو میزند آتش بر دل مـیکـشـم آه کـه ایـن آه کـشـیـدن دارد گاه گاه از دل آشـفـتـۀ خـود میپـرسـم غنچهای خشک که پرپر شده، چیدن دارد؟ عـیـد قـربان شـده و نـوبت تو شـد امـا خنجـر این بار چرا قصد بریدن دارد؟ کـاروان تـو کـجـا و مـن خـسـتـه، امـا دل من هم به خـدا شـوق رسیـدن دارد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
مـنت گـذار بـر سـر زیـنب هـلال مـن از شـوکـت شـمـاست تـمـام جـلال من من پر فقط به صحن و سرای تو میزنم دشمن خـیال کرد که بشکـسته بال من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
وقـتی که از مقـابـل چـشـم تـرم حسین رفتی شدهست مرگِ خودم باورم حسین تو دائـمـاً به فـکـر من و قـلـب پـاره ام من هم به فکر غارت انگشتـرم حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
خورشید روی نیزه مسیحای من سلام بالای نـیـزه، غـرق تمـاشای من سلام تو روی نیـزه هستی و من داغـدار تو خاک است خاک، منزل و ماوای من سلام
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟ با آن قـد و بـالای سـپـیدار، چه کردند از چـاه بپـرسـید، هـمان چـاه مـقـدس! با مـاه، همان ماه شب تار چه کردند؟ اصـلاً بـگـذاریــد خــود آب بـگــویــد با چشم و دل و دست علمدار چه کردند؟ اصلا بگـذاریـد، که خـورشـید بگـوید خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند؟ نیـزار گـواه است که با خوبتـرینها این قـوم خـطا رفـتۀ تاتـار چه کردند؟ بیعتشکنان، نقـشه کـشـیدند و دوباره بـا ذرّیـۀ حـیــدر کــرار چـه کـردنـد؟ ای قـامتِ افـراشـتـه در سجدۀ بـسـیار لبهای عطش با تب بسیار چه کردند؟ نـیـلـوفـر پـژمـردۀ شـبهـای خـرابـه! با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند؟ در ماتـم شـمع و گل و پـروانه و بلبل ای اشک به یاد آر، به یاد آر چه کردند در طاقـت من نیست که دیگـر بنویسم بـا قـافـلـه و قـافـلـهسـالار چه کـردنـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر مطهر برادر
من ماندم و مرغ سحر و نوحهگریها اندوه پـرسـتـو، غـم بـیبـال و پـریها من خواهر خورشید به خون خفتۀ عشقم بـاید که بگـیرم خـبر از هـمسـفـریها
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
هلالِ مـاه بودن با تو و قـدِّ کـمان با من برای حفظ این پرچم امیر عشق جان با من تلاوت کن قیامت را که منبرها به پا خیزند بخوان یَحیای من آیات را تفسیر آن با من تو سایهسار زینب باش حتی بر روی نیزه حـسینی کردن آزادگان این جهـان با من قسم بر آن محاسن که خضابش کرده خاک و خون بدان بر خاک تیره بُردن این دودمان با من اگر چه آیـه هایت را صدای هلهـله بُرده میان لشگر سرمستها، صد دل فغان با من اگر از نیزه افـتادی بیا فـوراً در آغوشم بیا تو، تازیانه خوردن از دست سنان با من حریف اشکها و بیقراریَش نخواهم شد رقیه با تو، دلداریِ جمع دخـتران با من تو هر کس را که میخواهی شفاعت کن ولی بگذار شکایت کردن از خولی و شمر و خیزران با من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
میروی نیـزه نشـینم کمی آهـسته برو تا تو را سیـر ببـیـنم کمی آهـسته بـرو از رد بوسۀ من نـیـزه نـشینت کردند اسبها رد شده و نقـش زمینت کردند از سر نی به من و قافله احسان کردی صورتت را سپر سنگ نوازان کردی من اسیر تو شدم مهر تو در سر دارم لحظهای نیست که چشم از سر تو بردارم همه شب سر زده، خورشید شدی تابیدی روی نی دور سر قافـله میچـرخـیدی من و یک قافله کودک، همه سیلی خورده خـواهـرت آینـۀ توست، اگر پـژمـرده جان نماندهست حسینم به تنم اما حیف تا حـد مـرگ سـپر شد بـدنـم اما حیف صورت کودک تو سوخت، خجالت زدهام ضربه او را به زمین دوخت، خجالت زدهام خندهای مست به دنبال عذاب آمده است باز هم حرمله با کاسهای آب آمده است گلهای نیست از این زخم از این تنهایی ما ندیـدیـم در این مرحـله جز زیـبایی
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا، زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
آمد دوباره رو به روی من سرت حسین قـربان زخـمهای روی حنجرت حسین از غــارت خــیــام نـگـفـتـم بــرای تـو شـاید بـگـویم و نـشـود بـاورت حـسین از عـلقـمه به بعـد نـخـوابـیـدهام هـنوز افتاده دست من عـلم لـشکـرت حـسـین او تـشـنه شـنـیدن و تو گـرم خـوانـدنی قرآن بـخـوان برای دل مادرت حسـین از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام سنگ تو را به سینه زده خواهرت حسین از روی نی سکینه خود را خطاب کن چیزی نمانده جان بدهد دخترت حسین پیـغـام تو به گوش جهـان میرسـد بلی بانگی رساست حنجره اصغرت حسین حالا زمان گـذشـتـه ولی مـوج میزنـد بر دوش عاشـقان عـلم لشکـرت حسین سیـنه به سـینه داغ تو را ارث بـردهایم زانـو به زانـوئـیـم پی مـنـبـرت حـسین بــا جــیـفـهٔ دو روزهٔ دنــیــا و آخــرت مرگا اگر مـعـامله کـردم سـرت حسین گفتم «سر» آن سری که به نیزه سوار شد اما نگفـتم اینکه چه شد پیکـرت حسین ما زنـدهایم و روضهٔ گودال خـواندهاند ما را ببخش جان علی اصغرت حسین
: امتیاز
|
مناجات با سیدالشهدا، زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
چهکنم اینقـدر احسان و محبت را باز تابهکی شکر کنم اینهمه نعمت را باز من اگر گـریه به غـمهای تو آقا نـکـنم خویش را در دل زهرا بهخدا جا نکنم دلم از روز ازل تنگ تو بودهاست حسین به لبم ذکر تو، آهنگ تو بودهاست حسین ای کـه در آیـنــۀ جــام بــلا رب دیــده خـمـرهای از شـرر و داغ لـبـالـب دیده پـای نی دیـدن حـال سـر تو پـیرم کرد روینی، وضعیت حـنجر تو پیرم کرد تو شـرار دل افـروخـتـه را میفـهـمـی چون خودت سوختهای، سوخته را میفهمی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
غربتی دیدم در این دامِ محبّت بیحساب پُر شدم ای زادۀ زهرا ز حیرت بیحساب تا که افـتادی ز پا، برخواستم مثلِ عـلی دارم از شاهِ ولایت، شورِ هیبت بیحساب خم نخواهد شد قدِ زینب، قسم بر خونِ تو در دلم موّاج شد بحرِ شجاعت بیحساب عصرِ عاشورا که شد، شد بدترین حال و هوا پیشِ چشمم شد بپا گویا قیامت بیحساب حملهور شد فوجِ دشمن با هـیاهویِ زیاد ناسزاها گفته شد در وقتِ غارت بیحساب دخترانت پابرهـنه، ناگـران، مـویه کنان شد بر این آلالههایِ تو جسارت بیحساب گوش ها پاره شد و خلخالها مسروقه شد بر بدنها میرسید آنجا خسارت بیحساب
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر برادر
تو آفـتـاب منی با چـنـین جـمال حسین مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین گرفته روی تو را گرچه خون و خاکستر تو آفـتاب وجـودی و بیزوال، حـسین سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین ز شـور نـغـمـۀ قـرآنت ای عـزیز دلـم ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین قـسم به پـیـکـر پـامـال تـو که نـگـذارم کـنـند خـون شـریف تو پایـمال، حسین یزید اگر به اسـارت کـشانـده اهلت را کشم حکـومت او را به ابتـذال، حسین کـنـم حـرام بـر او شـهـد زنـدگـانـی را که او حـرامِ خـدا را کند حلال، حسین ز کـودکـان ز پـا اوفـتـاده گـیـرم دست اگر که سیـلیِ دشمن دهـد مجال حسین به هر یکی ز صغیران به گریه مینگرم تو را ز من طلـبد با زبان حال، حسین زبان حال «مؤید» غلام تو، این است من و جدایی از تو بُـود محـال، حسین
: امتیاز
|